Monday, September 28, 2009

تقلب


از آنجایی که این روزها همه اعتراف می کنند،ما هم اعتراف می کنیم که در امتحانات این ترم تقلب شده-این با اونی که در انتخابات (ن)شده فرق داره ها!-و با توجه به آشکار بودن بیش از حد این تقلب ها هنوز مشخص نیست که چرا اساتید محترم به این شکل بی سابقه تسلیم این صحنه آرایی خطرناک شده اند.


Wednesday, September 23, 2009

بیست و سی


اخبار بیست وسی هرشب یک مرده پیدا می کند و نشان مردم می دهد که صحیح و سالم نشسته. برای هر کدام هم یک قصه ای سر هم می کنند،تا ملت باور کنند آب از آب تکان نخورده است و من هر چند حالم به هم می خورد از این قصه های مسخره شان اما آرزو می کنم یک شب هم قصه ای بشنوم درباره ندا.قصه ای که بگوید ندا زنده است،هیچ گلوله بی رحمی قلبش را نشکافته و این ها دروغ پردازی های عده ای برای کسب قدرت بوده و یا اصلا همه اش یک کابوس زشت بوده است.من آرزو می کنم یک شب دیگر قصه امیر را بگویند.بگویند امیر سالم است و هیچ شیطان زاده ای او را زیر مشت و لگد خرد نکرده است،هرگز!اما افسوس که آرزوهایم محال هستند.می دانم.

پ.ن:ممکن است بتوانید ملتی را که خوابیده با یک قصه بیدار کنید ولی ملتی را که تازه بیدار شده نمی توان با این قصه ها خواباند.


 

Tuesday, September 22, 2009

وقت اضافه



خداوندا به خاطر این یک ساعت وقت اضافه ای که در شب امتحان بر ما ارزانی داشتی از تو سپاس گزاریم.


Monday, September 21, 2009

حواسِ جمع


+حواستو جمع کن،سلام گرگ بی طمع نیست.
-من خیلی وقته یه سلام بی طمع نشنیدم،حواسم زیادی جمعه.
 

Sunday, September 20, 2009

نفهمی شرافتمندانه


درست است که نفهمی از هر نوعش که باشد خوب نیست ولی بعضی از نفهمی ها شرف دارد به بعضی دیگر.مثلا نفهمی یک آدم بی سواد که هیچ گونه دسترسی به اخبار و اطلاعات ندارد و در نتیجه دروغ های شاخدار رسانه ملی را کاملا باور می کند شرف دارد به نفهمی آدمی که از میان تمام اخبار و اطلاعات،اعم از آزاد و غیر آزاد،با حماقت هر چه تمام تر چرندیات رسانه ملی را برای باور کردن انتخاب می کند.



زنده بدون زندگی


بگذار هر کسی هر جور که می خواهد قضاوت کند.بگذار بگویند بی عرضه،بی دست و پا،بی عقل...برای من مهم نیست.مهم نیست چقدر طول می کشد ایستادنم توی این صف و این که چند نفر خودشان را می چپانند آن وسط ها.من فقط نگاه می کنم دعواهای احمقانه این آدم ها را برای یک دقیقه این ور یا آن ور شدن رسیدنشان به سر این صف،کاش اقلا قدر این دقیقه هایی را که برای به دست آوردنشان این همه کشمکش را به جان خریده اند می شناختند.ولی این ها برایم مهم نیست.برایم مهم نیست این سیصد تومان را که می گذارم کف دستش،پنجاه تومانی باقی را پسم می دهد یا نه.می دانی اصلا گاهی از قصد پول اضافه می دهم.قیافه طرف را نگاه می کنم و با خودم شرط می بندم سر شرافتش!...خلاصه که از این بی عقلی ها،بی عرضگی ها،بی دست و پایی هاو...پر است در زندگی ام.زندگی من پر است از روزهایی که زندگی نمی کنم،فقط زنده می مانم تا تماشا کنم آدم ها را و زندگی ها را!



امتحان دوست داشتنی


خیلی خوبه از این امتحان ها دادن.کلی حال داد!!! فکر کن ساعت 10 قراره امتحان داشته باشی و میری یونی و می فهمی ساعت امتحانو عوض کردن و انداختن 12.بعد میشینید که دور هم مرور کنید ولی انقدر چرت و پرت میگید و انقدر می خندید که تمام عضلات شکمتون منقبض و دردناک میشه و در ضمن اصلا متوجه گذشت زمان هم نمی شید و یه وقت متوجه میشید که دیگه وقتشه که برید سر جلسه!بعد می بینی که تمام جاها رو ملت اومدن زنبیل گذاشتن و اصلا جا نیست و این یعنی این که می تونین دوستانه تر بشینید و باز این یعنی این که بستر مناسب برای عملیات تقلبی فراهمه!!!خلاصه سووالات رو می دن و در کمال ناباوری می بینی استاد با روحی آرام و قلبی مطمئن -یعنی بدون هر گونه عقده و ناهنجاری های روانی- سوال داده.از اون اتفاقاتی که در دانشگاه تهران هر هزار سال یک بار می افته!!!خلاصه همه سوالات رو که با این وری ها و اون وری هاو...چک کردی بری ورقتو بدی و مراقب جلسه هم که شخص بسیار نجیبیه فقط میگه خوب شماها که می خواین تقلب کنید از قبل هماهنگ کنید!!!!بنده خدا فکر کنم مدار منطقش سوخته بود بعد از دیدن این همه صحنه دردناک!!!!



مرگ بر...


وقتی جراتش را پیدا کردند-شاید هم جراتش را داشتند،کارد اما به استخوانشان نرسیده بوده- و هر جایی نوشتند "مرگ بر فلانی" ،دیگر تقلا کردن فلانی برای پاک کردن "فلانی"اش بی فایده است.این از آن مرگ هایی است که از خود مرگ هم بدتر و نابودکننده تر است!



حاضر غایب و غایب حاضر


هیچ فایده ای نداره اگر حضور جسمی و روحی کسی که دوست داریم رو با هم نداشته باشیم.وقتی جسما پیش توست ولی چیزی نداره که بهت بگه.روحش اون جا پیش تو نیست،درست مثل اینه که اصلا نباشه و وقتی که جسمش نیست ولی روحش پیش توست،می تونی باهاش ارتباط برقرار کنی حتی یه ارتباط تصویری زنده،کلی حرف داره که بهت بزنه و...اما این هم فایده نداره،احساس حضور فیزیکی آدمها کنارمون انگار احساسیه که برای ادامه یه رابطه لازمه و وقتی این حضور جسمی از دست میره کم کم اون حضور روحی هم نابود میشه!

خیابان


می گوید:" آدرس لطفا".شروع می کنم یه گفتن.لا به لای حرفهایم می گویم تخت طاووس.پوزخندی می زند و می گوید:"آخه شما اصلا سنت قد می ده به اون زمانی که اسم این خیابون تخت طاووس بوده؟!"
حوصله بحث کردن ندارم ولی توی دلم می گویم اسم این خیابان تخت طاووس است چون مردم این جوری صدایش می کنند و این نه ربطی به سن و سال من دارد و نه ربطی به آن تابلویی که رویش نوشته شده استاد مطهری.
بعضی چیرها عوض نمی شود.درست مثل بعضی چیزها که عوض می شود.مثلا آن یکی خیابان را همه سهروردی صدا می کنند،قبلا اما فرح بوده.هر چند که من فکر می کنم عوض شدن همین هم هیچ واقعیتی را تغییر نمی دهد!


پ.ن: زیاد سر به سر این خیابان نگذارید
خسته است و تلخ و روزگار بدی را پشت سر گذاشته
از دست اش نمی آید کوچ کند
و متاسفانه
عوض کردن اسمش هیچ چیز را عوض نمی کند
زیاد سر به سر این خیابان نگذارید.




اعتراف جنبه تشریفاتی داشت، هر چند که شکنجه واقعی بود. (1984-جورج اورول)




کاش می شد همونجوری که گاهی از خواب های بد می پریم تو بیداری،گاهی هم از بیداری های بد بپریم تو خواب!

خریت


خوبی آدم را همیشه،همیشه،همیشه به حساب خریت اش می گذارند.

زندگی،مرگ،عشق


مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزه ای اندیشد


زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد
یا از لبخنده و اشک
یکی را سنجیده گزین کند


عشق را مجال نیست
حتی آنقدر که بگوید
برای چه دوستت دارد.



رانده شده



همه چیز از آنجایی شروع شد که شیطان رانده شد.شیطان کینه آدم ها را به دل گرفت و خواست انتقام بگیرد.بعد آمد و راندن را یاد عده ای داد.تا عده ای دیگر توسط آن ها رانده شوند و همان حالی را پیدا کنند که شیطان داشت و مثل شیطان بخواهند انتقام بگیرند و برای انتقام کسانی را از خود برانندو...همین شد که حالا اگر نگاهی به دور و بر خود بیاندازید می بینید هر کس در زندگی اش،کم و بیش،تلخی رانده شدن را چشیده است.این تخم کین و نفرتی که شیطان در دل ما آدم ها کاشت خوب به بار نشسته است و انصافا که شیطان عجب راه خوبی را برای گرفتن انتقام انتخاب کرده است.چون هیچ چیز در زندگی ناگوارتر از آن نیست که توسط آن که دوستش می داری رانده شوی.این شیطان جدا موجود زیرکی است!




آی آدم ها


صدا میزند آی آدمها و من می اندیشم این آدمها را صدا زدن چه کار عبثی است،خصوصا وقتی خدای این آدمها را صدا می زنی و پاسخ نمی دهد.