آدم در زندگی دو راه بیشتر ندارد.یا باید رک باشد یا ریاکار.
Tuesday, March 30, 2010
Monday, March 29, 2010
وقتی فرد قوی آنقدر ضعیف می شود که به فرد ضعیف بی حرمتی می کند،فرد ضعیف باید به راستی خود را قوی بداند و او را ترک کند.
بار هستی - میلان کوندرا
آیا مرا دوست دارد؟ آیا کسی را بیش از من دوست داشته است؟ کدامیک،یکدیگر را بیشتر دوست داریم؟ آیا تمام این پرسش هایی که عشق را می آزماید،آن را ارزیابی می کند و می شکافد،عشق را در نطفه خفه نمی کند؟ اگر ما شایستگی برای دوست داشتن نداریم،شاید به خاطر آن است که خواهانیم تا دوستمان بدارند،یعنی از دیگری چیزی (عشق) را انتظار داریم،به جای آن که بدون ادعا و توقع به سویش برویم و تنها خواستار حضورش باشیم.
بار هستی - میلان کوندرا
Tuesday, March 16, 2010
از هیچ آدمی،حتی بهترین آدم های دنیا نباید برای خودت بت بسازی.یک روز بر سرت خواهند شکست و هر چه در نظرت پرستیدنی تر بوده باشند سر شکستگی ات دردناکتر خواهد بود.
Sunday, March 14, 2010
میگه کارتتم بده.چند لحظه ای بدون عکس العمل و عین یه احمق نگاهش می کنم.اونم انگار عادت داشته باشه؛میگه کارت دانشجوییتم بده دخترم.خوب دیگه بیشتر از این نمیشه کشش داد.فقط خوشحالم که کارتمو تنها آدمیزاد موجود تو این آموزش خراب شده داره می گیره.
Saturday, March 13, 2010
تنهایی همان بی تعلقی است و من که خواهان و طالب استقلال بوده ام توانسته ام در طول سال ها آن را به چنگ آورم.تنهایی چیزی است سرد وافسرده،ولی در عین حال خیلی خاموش و آرام و با عظمت،چنان خاموش و با عظمت مانند فضای سرد و خاموشی که ستارگان در آن به گردش مشغولند.
گرگ بیابان - هرمان هسه
Wednesday, March 10, 2010
نه ماهی می شه.حال یک روح سرگردانو دارم که بی خودی تو دنیایی که دیگه بهش تعلق نداره پرسه می زنه.نه ماه،زمان زیادیه.زمان لازم واسه به عمل اومدن یه آدم یا کافی واسه درو شدنش.
Sunday, March 7, 2010
آدمها سه دسته اند.یک درصدشان آدم اند،یک درصدشان گرگ اند،بقیه گوسفند.تعجب ندارد.این همه بدبختی همه اش که زیر سر گرگ ها نیست.گوسفندها از گرگ می ترسند.یکدیگر را به قربانگاه می فرستند که مبادا خودشان قربانی شوند.
Saturday, March 6, 2010
Thursday, March 4, 2010
من از رقابت نمی ترسم.قضیه درست بر عکسه.متوجه نیستی؟ من از این می ترسم که بخوام رقابت کنم....این که تشویق شدن رو دوست دارم و دوست دارم مردم با حرارت درباره ام حرف بزنند،دلیل نمی شه این کار درست باشه.ازش خجالت می کشم.حالم رو به هم می زنه.حالم از این که شجاعتش رو ندارم که یه هیچ کس مطلق بشم به هم می خوره.حالم از خودم یا هر کس دیگه ای که بخواد یه جوری جلب توجه کنه به هم می خوره.
فرانی و زویی - جی.دی.سالینجر
Wednesday, March 3, 2010
بی جنبگی
میگم پنج تومن خرد داری؟ میگه آره. میام پنج تومنی رو بدم بهش میگه نمی خواد مامان جون،بذار جیبت. تگاه می کنم می بینم دوتا پنج تومنی دیگه تو کیفمه. می گم پس می شه اینارم واسم خرد کنی؟!