Thursday, June 24, 2010
Sunday, June 20, 2010
لحظه مرگ هم باید مثل لحظه تولد باشد،فراموش شود از حافظه ی آدم.همانطور که یادت نمی آید کی آمده ای و طول می کشد تا بفهمی که یک موجود زنده ای،می میری و طول می کشد تا این را بفهمی.هر چه قدر آدم ها را صدا کنی،صدایت به گوششان نمی رسد.دستانت دیگر دستشان را گرمی نمی بخشد.اشک هایت را نخواهند دید و...بهترین کار این است که آدم قبول کند که مرده.و این گاهی وقتی هنوز نمرده ای اتفاق می افتد.وقتی برای کسی می میری.وقتی صدایت را نمی شنود،دستانت گرمی نمی بخشد.اشک هایت را نمی بیند.قبول کن که مرده ای.این بهترین کار است.
Friday, June 18, 2010
امتحان
همانا ما ثواب هزار شب مطالعه را در شب امتحان برای شما قرار دادیم.و در این آیه نشانه هایی است برای آن ها که می اندیشند.
بسیاری نمیدانند
- وقتی رژه میروند -
دشمن پیشقراولشان است.
صدایی که به آنها فرمان میدهد صدای دشمنانشان است.
آن که از دشمن سخن میگوید
خود دشمن است.
پس از قیام هفده ژوئن
سخنگوی کانون نویسندگان دستور داد
در خیابان استالین اعلامیههایی پخش کنند
که روی آنها نوشته شده بود:
ملت اعتماد دولت را از دست داده است
و آن را تنها با کارِ مضاعف
دوباره به دست خواهد آورد.
آیا سادهتر نبود که دولت
ملت را منحل میکرد
و ملت دیگری برای خود برمیگزید؟
"برتولد برشت"
- وقتی رژه میروند -
دشمن پیشقراولشان است.
صدایی که به آنها فرمان میدهد صدای دشمنانشان است.
آن که از دشمن سخن میگوید
خود دشمن است.
پس از قیام هفده ژوئن
سخنگوی کانون نویسندگان دستور داد
در خیابان استالین اعلامیههایی پخش کنند
که روی آنها نوشته شده بود:
ملت اعتماد دولت را از دست داده است
و آن را تنها با کارِ مضاعف
دوباره به دست خواهد آورد.
آیا سادهتر نبود که دولت
ملت را منحل میکرد
و ملت دیگری برای خود برمیگزید؟
"برتولد برشت"