Wednesday, January 13, 2010


این روزها زندگی را نمی دانم،اما مرگ آدم ها دیگر دست خدا نیست.حتی دست عزرائیل هم نیست.به گمانم او هم درست به اندازه ما از خبر مرگ ها سرگشته است و سر هر ماموریتش آنقدر دیر می رسد که حتی از جنازه هم خبری نیست،چه رسد به روح!

پ.ن:اسم دکتر مسعود علی محمدی را اولین بار روی برد دانشکده دیدم.اسم یکی از بچه های دانشکده هم همین بود دقیقا و آن روز کلی خندیدیم که این بنده خدا دکتر هم بود و ما خبر نداشتیم!حالا اما باید با شنیدن اسمش بگرییم.چه دنیای مزخرفی!



5 comments:

نویسا said...

chi dare miyad be saremoon....vase badatrin adamha ham in shive kheili najavan mardanast..

Universal Emptiness said...

تو جان میبخشی و اینجا

به فتوای تو میگیرند جان از ما

The Knight of Darkness said...

خدا رحمتش کنه، داشتم فکر میکردم یه مرگ چقدر میتونه روی زندگی و سرنوشت اطرفیان تاثیر بزاره، راستی تکلیف دانشجو های این ترم مشخص هست وضعیتشون چی میشه؟

یک مالیخولیایی said...

نمی دونم شوالیه جان،دل و دماغ یونی رفتن نداشتم،هیچ خبری ندارم

زروان said...

به نظرم این یکی از مرموزترین ترورهایی است که تا به حال شده