Thursday, May 13, 2010


من خیال می کنم ما آدم ها را بیشتر از آن که مرگ می کشد،می کشیم.مثلا تا وقتی که بود می گفتیم "خونه مامان بزرگ اینا" ولی حالا همه حواسشان را جمع می کنند موقع صحبت کردن درباره آن و می گویند "خونه عمه اینا".حالا که اصلا قرار است خرابش کنند و بسازندش.لااقل تا موقعی که هنوز گلدان های یاس هست و باغچه و گل های دیگر برای من همان هست که بود.



15 comments:

Unknown said...

چقدر زیبا! آدم ها تا وقتی در ذهنمان باشند زنده اند. راست می گی، آدم ها همدیگرو بیشتر از مرگ می کشن ولی به قول اون آهنگ کلدپلی، "اونهایی که مردن، در واقع نمردن. آنها در سر من زندگی می کنن"‏ من همیشه به چیزای قدیمی اسم صاحابوشونو می چسبونم. گلدان یاس، باغچه و همه ی اینا نه تنها یادگار بلکه بخشی از وجود همون آدمیه که فقط با مرگش از جلوی چشممون به پشت چشممون منتقل شده.‏

Unknown said...

بیست و یک رو نگاه کن در ضمن ;)

آرتوش said...

یاد خونه مامان بزرگم افتادم! رفتم تو اون دوران! لعنت به الان!

Morteza said...

حالا چی شد یاد چنین چیزی افتادی

از رَنجی که می بَریم said...

برای من شخصن باور نکردنی ست که آدم ها پس از آن همه غم خوردن در پی مرگ یک عزیز، بعد ها حتّا از بردن نامش هم معذّب می شوند. شاید دلیل این عذاب در ندانستن واکنش مناسب به این پدیده - مرگ - باشد.
من هم این رو تجربه کردم.

Hassan said...

دو تا سئوال دوست نداشتی جواب نده

سئوال اول اینکه خونه مادر بزرگ مرحومتون چطور بعد از مرگ رسید به عمه جون اینا؟

سئوال بعدی اینکه حالا میخوان توش چند واحدی بسازن؟

باران said...

یه همکار دارم که همیشه میگه :
هیچی سر جای خودش نیست !

saeed said...

جالب بود
شاد باشی

یک مالیخولیایی said...

آرتوش جان به الان لعنت نفرست هیچ وقت.گذشته ها گذشته.الانو دریاب


مرتضی جان چون هی می شنوم هی برام عجیبه و اینا


حسن جان اون خونه مال عمه جون اینا بود. چون مامان بزرگم حیاط و باغچه و ایناشو دوس داشت و اینا فکر می کردن تو آپارتمان سخته زندگی کردن واسش بی خیال ساختنش شده بودن و در مورد سوال دوم برام جالب نبوده که بدونم ودر نتیجه نمی دونم.تو چرا جالب بوده واست که بدونی

یابو said...

خودت تا به حال به این قضیه فکر کردی که چرا اینجوریه؟

یعنی ما از همدیگه خسته شدیم؟

Hassan said...

اوکی جواب سئوال اول رو گرفتم، چه عمه کار درستی داری، کم پیدا میشه ایندوره زمونه

سئوال دوم همینطوری زد به سرم، فکر کردم میتونه بامزه باشه البته اگر با لحن مناسب خودش خونده میشد

Anonymous said...

چه عمه ى خوبى. راستش من فكر مى كنم تا وقتى مادربزرگت زنده بودن، چون بزرگ اون خونه بودن همه به احترامشون ميگفتن خونه مامان بزرگ. البته به نظرم يه كم سخته بعد از فوت ايشون به اونجا گفتن خونه عمه ولى خب شايد بقيه احتمال ميدن كه عمه ت ناراحت بشه از ناديده گرفته شدن يا شوهر عمه ت. من از جو فاميلتون نميدونم فقط ميگم ميشه اينم احتمال داد.

یک مالیخولیایی said...

یابو جان فکر کنم قضیه همینه که از رنجی که می بریم گفته



پمی جون قربونت عزیزم.خوبی از خودتونه.البته این که میگی کاملا منطقیه ولی خوب علتش این نیست

ASIYEH said...

SALAM CHETORI MALIKHOII .DELAM BEHET TANGIDE BASI

یک مالیخولیایی said...

سلام آسیه جونم.قربونت برم عزیزم