در پی آن همه خون،
که بر این خاک چکید،
ننگ مان باد این جان!
شرم مان باد این نان!
ما نشستیم و تماشا کردیم!
در شب تار جهان
در گذرگاهی تا این حد ظلمانی و توفانی!
در دل این همه آشوب و پریشانی
این که از پای فرو می افتد،
این که بر دار نگونسار شده است،
این که با مرگ در افتاده ست،
این هزاران و هزاران که فرو افتادند،
این منم،
این تو،
آن همسایه،
آن انسان!
این ماییم!
ما،
همان جمع پراکنده،همان تنها،
آن تنهاهاییم!
"فریدون مشیری"
No comments:
Post a Comment