Tuesday, December 8, 2009

هیفده آذر،دانشگاه تهران


اتوبوس،اتوبوس آدم آورده بودند.عده ای اراذل اما بیشترشان یک مشت آدم در و دهاتی،یک مشت بی سر و پا،گشنه و بدبخت بودند که جهالت را با یک نگاه می شد در چهره هایشان خواند.آنقدر بدبخت بودند که وقتی بچه ها برای تحقیرشان پول به طرفشان پرت می کردند،خم شده بودند و پولها را جمع می کرند.به این سگ های دست آموز بدبخت چه می توان گفت؟مثلا بگویی آن که افسارت در دستش است آدم بده ی این قصه است؟سگ دست آموز که این حرف ها حالی اش نمی شود.اما آن هایی که این احمق ها را رهبری می کرند شبهات عجیبی به اربابشان داشتند.لبخندهای احمقانه شان وقتی سیل نفرت جمعیت به سمتشان می آمد همان لبخند تهوع آمیز ارباب بود.حکایت آنها فرق داشت با دسته اول.اما آنها را هم نمی شود نجات داد،که آگاهانه خود را فروخته اند.



7 comments:

Mehdi said...

یجورایی مثل دوشنبه قبل انتخابات که رسالت و همت و حقانی کیپ کیپ اتوبوس بود

مرثا said...

فیلمش رو دیدم. البته نه این قسمتی که نوشتیو، تو خودت اونجا بودی؟ دیگه داره حالم از همه چی به هم می خوره ...

مرضيه said...

پري جدا پول هايي که به سمتشون پرت مي کردن بر مي داشتن؟!!! اينا ديگه چه احمقايين

Universal Emptiness said...

واقعا واقعا پول ها رو بر میداشتن ؟
عجب ...

"لبخندهای احمقانه شان وقتی سیل نفرت جمعیت به سمتشان می آمد همان لبخند تهوع آمیز ارباب بود"

این فوق العاده بود.

زروان ازلی said...

نمی دانم شاید اشتباه می کنم ولی نمی توانم از کسانی که برای پول می آیند به اینجور مراسم ها و اصلا نمی دانند چه خبر است و البته فقط شعارهای دیگران را می دهند کینه ای داشته باشم.آنها که می زنند و می درندو می دانند چه می کنند حسابشان جداست

یک مالیخولیایی said...

مرثا،آره،واقعا خیلی افتضاح بود.منم داره حالم به هم می خوره

مرضیه،آره عزیزم.جدی جدی!

یونیورسال،آره به خدا...چشمت فوق العاده می بینه
:)

زروان،منم فکر می کنم این جور آدمها تقصیری ندارند.اونهایی که از بدبختی و نادانی شون سوءاستفاده می کنن مقصر هستند

Nicole said...

چه میشه گفت به این بدبختا که نه عقل دارن نه از خودفروشی چیزی حالیشونه.به خاطر چندرغاز پول حاضرن سر باباشونم زیر آب کنن.حالم ازشون به هم میخوره.
مرسی عزیزم.وبلاگ خیلی باحالی داری.منم بپذیر