Friday, July 9, 2010


اغلب وقتی حالم خوش نیست بیشتر خواب می بینم.خواب های عجیب و غریب که بر خلاف معمول همه اش یادم می ماند.و این شب ها مدام خواب می بینم.یک شب خواب می بینم که دارم در جاده چالوس رانندگی می کنم.سرعت ماشین خیلی زیاد است،ترمز هم  نمی گیرد.یک ماشین پلیسِ نمی دانم چه می افتد دنبالم و هی ایست می دهد و اخطار می دهد که شلیک می کند.حواسم پرت می شود،وقتی به خودم می آیم دارم سقوط می کنم توی دره.شب دیگر خواب می بینم که دارم شماره دوستانم را می گیرم.اما جواب همه تلفن هایم را اپراتور می دهد:"مشترک مورد نظر از ایران رفته است.لطفا مجددا شماره گیری نفرمائید."شب بعد خودم دارم از ایران می روم.هواپیما را در بین راه می دزدند.وقتی به مقصد می رسیم می فهمم در کره شمالی هستم و دیگر هم نمی توانم از آن جا خارج شوم.یک شب هم خواب می بینم که دارد انقلاب می شود.همه دارند می دوند.من هم.از یک نفر می پرسم تا کی باید بدویم.اول اشاره می کند به پشت سرمان.مردهایی که سر تا پا سیاه پوشیده اند دارند دنبالمان می کنند.بعد یک جایی را نشان می دهد جلوتر و می گوید اگر به آن جا برسیم دیگر دستشان به ما نمی رسد.آن وقت پیروز شده ایم.درست در یک قدمی آن جا که می رسم دستی از پشت می گیردم.یکی از همان سیاه پوش ها به من می رسد و چاقویش را در قلبم فرو می کند.من می میرم و بقیه به سلامت به مقصد می رسند.کنار جنازه ام می ایستم و با حسرت شادی مردم را تماشا می کنم....من این روزها دارم می ترسم ناخودآگاه.


23 comments:

The Knight of Darkness said...

همه اینا رو خواب میبینی؟ ماشالا خواب نیست 120 دقیقه فیلم سینماییه

Silence said...

این روزها حال و هوای همه چیز و همه کَس ناخوش است، چه بر سرمان آدمه یا میخواهد بیایید!!‏

Unknown said...

پستت و که خودنم یاده این نوشته ام افتادم / اینو چند شب پیش نوشته بودم و همون جوری بی سانسور کپی کردم اینجا واست / منم ترسیدم
من ترسیده ام / من از دیشب تا امروز ظهر کابوس دیده ام / من دقیقا نمی دانم چه مرگم شده / هی نسشته ام و مسائل را برای خودم حلاجی می کنم و عین کوکو این ور ان ورشان می کنم در ذهنم بلکم بارشان سبک تر شود اما نمی شود !
من از اینکه بترسم می ترسم / هر بار که جایی و چیزی برایم سنگین شد / از گلویم پایین نرفت و من را خفه کرد گوشه یی دیگر چیزی از من را خوردند و جویندند و تکه یی و نیازی عشقی ارزویی از من برباد رفت
من ترسیده ام و هیچ نره خر و حالا نر و ماده بودنش هم خیلی مهم نیست هیچ خری نیست که بیاید بگویید نترس / چه شده / یا حتی چه نشده !

مرثا said...

تا حالا خواب دیدی که دارن با دوست پسرت عقدت می کنن ولی به جای اسمتون شماره موبایل هاتون رو می گن؟ :))))

badboy said...

خوابهای شما واقعیت ماست

ansherli said...

منم وقتی حالم خوب نیس همش خواب و خواب میبینم
من توی خوابم همش با همه دعوا میکنم :(

Anonymous said...

مال شام زیاده.

یک مالیخولیایی said...

حسن جان تازه من مخلص کلومو گفتم.اگه با جزئیاتش بگم حتما می گی 5 سیزن سریاله
!


سایلنس جان هم آمده هم می خواهد بیاید


رها جان مرسی از نوشته ات،دقیقا وصف حال منم بود


مرثا جان،خیلی با حال بود،این یکی ندیدم
:)))


بد بوی جان واقیعت خودمونم هس


آنی جان منم گاهی خواب دعوا می بینم.وقتی بیدار میشم انقدر عصبی ام که جدی جدی دعوام میشه


ناشناس امیدوارم،این جوری باشه درمون داره اقلا
!

uh said...

از صمد بهرنگي و ناظم حكمت و عزيز نسين بنويس شايد يكي ديگر بيدار شود

اميرسوكي said...

سلام.
به من ربطي نداره و كلي هم كلنجار رفتم كه كامنت بدم يا نه !
بهرحال وبلاگتون رو ميخونم.
نميدونم چقدر فرويد رو ميشناسيد ولي خب يك كتاب داره به نام تفسير خواب !
پست شما من رو ياد اون كتاب انداخت !
اگه فرويد بود و ميخواست خواب شما رو تفسير كنه ميدونيد چي ميگفت ؟
ميگفت : " شما جديدا داريد زيرابي ميريد، يعني داريد كايايي ميكنيد كه با اصول زندگيتون مخالفه ، احتمالا داريد شيطوني ميكنيد. "
كامنت همينجوري بود ;)
موفق باشيد.

یک مالیخولیایی said...

سلام امیر جان،مرسی که کامنت گذاشتی،من شیطونی نمی کنم که،اصن فروید خودش شیطونی می کنه
:D
;)

Unknown said...

‏1-اکثر خوابایی که دیدی کابوس نیست. وقتی حالت خوش نیست بیشتر خواب می بینی و یادت هم می مونه! شاید دلیلش این باشه که ذهنت دنبال راه حل می گره یا می خواد تو رو متوجه گیری که در ذهنت هست بکنه و کمکت کنه.خوابات به طور خلاصه نوشته شده و هرچیزی که من از الان به بعد می گم فقط یه سری حدس و مکاشفست و با گفتن جزئیات و تداعی خودت میشه کلی مفهوم و پیام از خوابات درآورد چون خوابات خوابهای مهمی به نظر میان که به دو دسته تقسیم میشن. : خوابهایی که در مورد ذهن خودته. در مورد مشکلات خودت و دسته ی دوم خوابایی هستن که در مورد ناخودآگاه جمعیه که شک دارم در این مورد یعنی باید در مورد خواب آخرت فضا رو خوب توضیح بدی تا ببینیم خواب در مورد خودته یا یه چیز جمعی. خوب بریم سراغ خواب اول. ماشین چیه؟ وسیله ای برای جابجایی که توسط انسان ساخته شده، توسط تو! خوب ترمز نمی گیره بنابراین تو کنترلشو از دست دادی. پلیس دنبالته! پلیس معمولن در چنین خوابهایی نشوندهنده ی اخلاقه. چیزی که فعالیت های مارو کنترل می کنه.‏

Unknown said...

‏3-انقلاب هم یک راه فراره مثل فرار از ایران. یک راه غیر اخلاقی برای نجاته! البته این خواب آخر نیاز به فکر و بحث زیادی داره. مثلا در مورد اون یارو که ازش سوال می پرسی و بهت به دروغ امید می ده. سیاه پوشی که مثل اون پلیسها ست ولی حالا مخوف تر شده و احساساتت رو نشونه می گره یعنی اگه به فکر انقلاب درونی و تغییرات غیر اخلاقانه در خودت باشی احساساتت دچار مشکل اساسی می شه . ولی تو فقط می میری و بقیه به پیروزی می رسن. چرا؟ این اون قسمتیه که ممکنه به ناخودآگاه جمعی اشاره داشته باشه. به شک گرایی تو به انقلاب اجتماعی. مردم به ظاهر پیروز می شن ولی تو قلبت شکافته شده و تو بالای جنازت که بخشی از وجودت یا احساساتته می ایستی و با حسرت نگاه می کنی. این یعنی باور نداری که آنها در واقع با پیروزیشان چیزی را از دست داده اند اما به نظر می رسه که واقعا به پیروزی نرسیده اند. این همان ترس است!‏ امیدوارم تونسته باشم کمترین اشتباه رو تو تحلیلم داشته باشم. چون اطلاعات و تداعی ها واقعا کم بود

Unknown said...

‏2-اخلاق یا وجدان بهت اخطار می ده! بهت شلیک می کنه ولی نه برای اینکه بکشتت. بلکه برای اینکه به دره سقوط نکنی. اما تو سقوط می کنی. سقوط می تونه فقط یه اخطار باشه در مورد زندگی کنونیت و یا نشوندهنده ی سقوط اخلاقی باشه یا طی کردن یه تحول تازه تو زندگیت. تو خواب دوم باز هم بحث فرار وجود داره. دوست تو رفته. باید دید این دوست کیه و چه رابطه ای باهات داره و چه ویژگی مشخصه ای داره. باید دید چه ویژگی خاصی از تو بیرون رفته یا ترس بیرون رفتنش وجود داره. چون تو در واقع نمی خواستی که اون بره.جالبه که شب بعد خودت از ایران می ری. ایران برات تداعی کننده ی محدودیته. مثل اون پلیس ها تو قسمت قبل. ذهنت نسبت به فرار و راه های افسار گسیخته دیدگاهه بدی داره. برای همین وقتی از ایران با هواپیما(قسمت قبل ماشین) می ری هواپیما رو می دزدن و می برن کره شمالی. به جایی محدودتر و ترس آور تر. جایی که دیگه نمی تونی ازش خارج بشی! یه زندان واقعی! بعد خواب انقلاب. به نظرم نسبت به انقلاب دید منفی و شک گرانه ای داری.‏

باران said...

من از خواب هايم مي ترسم
چون حتما تعبير ميشه !

کرگدن تنها said...

سلام
من این نوشته ت رو خونده بودم، ولی چیزی به ذهنم نمی رسید در موردش بگم، من زیاد خواب نمی بینم، چه برسه به کابوس.
امّا چند باری کابوس دیده اَم؛ می دونم چه فضای در هم و هول ناکی رو آدم تجربه می کُنه. شخصن وقتی از خواب می پَرَم دلم بیش تَر از همه چیز یه آغوش گرم می خواد که مَنو احاطه کُنه و آروم تو گوشم بگه «چیزی نیست، فقط خواب بوده». یک چیزی هم در مورد خواب مَردان سیاه پوش؛ نظیر آن خواب در سیزده آبان برای من رخ داد، اگر به یک تقاطع می رسیدیم دیگر خطری نبود ولی پیش از آن تقاطع چنان ضربه ای به سَر ِ من زدند که نقش زمین شدم و به زحمت خودم را نجات دادم. من سعادتِ این را نداشتم که جنازه ی خودم را ببینم!

Unknown said...

شبا کمتر بخور دخملم!!
فکرت آشفته است.. تو بیداری کمتر فکر کن.. خدا کنه ادامه پیدا نکنه و الا جدی بگیرش
قربانت زهرا

یک مالیخولیایی said...

کرگدن تنها دیدن جنازه که سعادت نداره


زهرا جونم سعی می کنم.مرسی عزیزم
:*

Artless said...

میدونی، زیادی تو ایران بودی

نویسا said...

vali oon ghesmate khabet ke moshtarake morede nazar iran nist koli khandedar bood

Asiyeh said...

سلام چطوری یار قدیمی؟

parisa said...

baghia roo nemidoonam vali on ghesmati ke moshtarake mored anazar dar iran nist,barmigarde be deltangit bara man:D

Morteza said...

امیدوارم تعبیر خوبی برای خواب هایت وجود داشته باشد ... . مالیخولیا نباشند