خیلی سخت است که آدم خودش را بشناسد.خیلی وقت ها باید از خودت خالی شوی و از بیرون،جایی دورتر خودت را ببینی یا گاهی لازم است خودت را با بقیه آدم ها مقایسه کنی تا عیب و ایرادهای خودت را پیدا کنی.آدم ها خیلی وقت ها اصلا بی خبرند از خودشان.مثلا اول دبیرستان که بودم فهمیدم چشمم ضعیف است و به عینک شماره دو احتیاج دارم.حالا مدتی است که احساس می کنم دنیا را یک جور دیگری می بینم اصلا،مثل بقیه نیست دیدنم.احساس می کنم این که من می بینم تار است.شاید به عینکی نیاز دارم که همه چیز را واضح کند برایم.
20 comments:
منم بعد از اینکه تو راهنمایی مشت خورد تو چشمم چشمام ضعیف شد تا 2 سال پیش هم عینک نمیزدم دنیا رو همونطوری تار دوست دارم مجبور نیستی آدما رو ببینی گرچه خیلیا رو بخاطر عدم تحویل گرفتن به زعم اونا از دست دادم ولی مهم نبود چون دوست داشتم اونطوری :دی
امیدوارم دنیا رو هرطوری که میخوای ببینی زیبا باشه
می دونی این عقیده ای که بهش رسیدی و به نظر من هم خیلی درسته مهم ترین قدمه در خودشناسی . رسیدن به اینکه از نقطه نظر دیگه ای میشه به مسائل نگاه کرد و بهتر دید . به نقطه خیلی مهمی در زندگیت رسیده ای
چشمهام خیلی وقته ایراد داره...
به روم نمی زنم
چاره ای ندارم
چه کنم؟؟؟
سلااام
مشکل از دنیاست ! به چشمات دست نزن رفیق
از این عینک ها به من هم بده.
moafegham
حسن جان،از این تجربه داشتم که آدمها فکر می کنن تحویلشون نمی گیری!ولی من دوست دارم واضح ببینم اغلب اوقات
زهرا جون کار خوبی می کنی.به روی خودت نیار
:D
یلدا جان اگر پیداش کردم به روی چشم
تصور کن همه ی آدما فکر کنن دیدشون به دنیا یا دیگرون فرق می کنه ... فکر کنن که یه جورایی خاصن و مثل بقیه نیستن و با اطرافیانشون فرق دارنو ... الی آخر ... می دونی حاصل این دید این مجموعه آدم ها چی میشه؟؟ این آدما مجموعه ای میسازند که بهش میگن جهان سوم !!!
به عبارت دیگر: جهان سوم جایی است که مردمان آن فکر میکنند از همه بهترند و دارند حروم میشوند!!!
البته دور از جون شما ها، شما رو میدونم که واقعا دارین حروم میشین :دی
محمدرضا جان من منظورم این نبود که خاص هستم.یا از همه بهترم.این وضعی که گفتم درست مثل وضع آدمیه که چشمش ضعیفه.اگر اون ینی خاص بودن یا بهتر بودن اینم میشه....البته بر همگان واضح و مبرهن است که ما داریم در این مملکت حرام می شویم به راستی
:D
در مورد خودشناسی من هم چنین حسی مانند تو دارم ... خیلی اوقات روزمره می شویم ... نیاز است به دیدی دگر
دیشب با اینترنت
dıal up
اونجام پاره شد تا یک صفحه کامل در مورد خودشناسی یک مطلب گذاشتم اما الان می بینم هیچی نیست اینجا
مرتضی جان می دونم با دیال آپ آدم بخواد این جا کامنت بذاره چه بلایی سرش میاد.من به نوبه خودم مراتب شرمندگی مو اعلام می کنم.
باید ببینیم اکثریت چطور فکر میکنن. اگه مثل تو، که حتمن مشکل از دنیاست
اهم مثله اینکه من دیر اومدم :)) چند وقته توام مثل من کم کار شدیا. من که به زور دارم اون داستانرو تموم می کنم. چون با اینکه تو ذهنمه حال نوشتنش کمه. در مورد خودشناسی بنده یک جمله ای می گم همیشه و بهش اعتقاد دارم. اصولا چه کسی تا حالا تونسته خودش رو بشناسه؟ به نظر من خودشناسی یک افسانست اما در کل اگر بخوایم خودشناسی رو به خوبی نگاه کنیم می تونه یه راه باشه به جای یه هدف. یعنی دیدگاه برامون بسازه از جهان اطراف. این یعنی خودشناسی. یعنی همون عینک جدیده. من یک مقاله ای دو سال پیش تو دانشگاه نوشتمو تو مجلم چاپ شد که الان برات میل می زنم اگه دوست داشتی بخونش. حالا شاید در حال حاضر تو بعضی بخش هاش نظرم عوض شده باشه.
ویشنو جان،عب نداره.دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه
:D
آره ولی تابستون جبران می کنم.تو هم سعی کن الان که خوب شدی زود تمومش کنی...مقاله تو الان دیدم.حتما می خونمش.ممنون.لطف کردی
خب می دونی هیچ کس دنیا رو مثل دیگران نمی بینه شباهت وجود داره اما در حقیقت هرکس دیدش به دنیا یگانه است..
هرکسی متفاوت از دیگری به هرچیزی نگاه میکنه، اگه غیر از این بود که هیچ وقت هیچ جا به هیچ مشکلی بر نمیخوردیم!
مالیخولیایی چند وقته نیستی، خواستم یه حالی ازت بپرسم فکر نکنی ما بی معرفتیم دوست رو نبینیم از یاد میبریم، هر جا هستی خوش باشی و موفق
منتظر آپ هستیم
حسن جان خیلی خیلی ممنون.من هرگز به معرفت یه شوالیه شک نمی کنم
:D
خیلی مخلصیم
مرتضی جان آپ شد
;)
Post a Comment