Thursday, February 11, 2010


می گفت:" دلم می خواد وقتی عزرائیل میاد سراغم خیلی پیر شده باشم.زمین گیر و از کار افتاده.این بهترین موقع برای خداحافظی با زندگیه.یعنی وقتی که ازش سیر شده باشی.وقتی که دیگه به هیچ دردی نخوری و خودتم اینو بدونی."
اما من هنوز طرفدار خداحافظی های در اوج هستم.



10 comments:

Mohamad Reza said...

در هر صورت زود از یادها میریم ... پس بزارین از در اوج بودنمون لذت ببریم دیگه!!!

مرثا said...

ایشاا.. تا پیری در اوج باقی بمونی

سپید said...

وقتایی که فکرشم نمیکنم میاد میزنه شل و پلت میکنه...ء

باران said...

شاید دل کندن سخت تر باشه اما شیرین تره یه جورایی !

The Knight of Darkness said...

ولی من دوست دارم تا زمانیکه از زندگی لذت میبرم زندگی کنم80 90 100 فرقی نداره هرچقدر که سرپا هستم و خوشحال

pemi said...

یاد شعر عفاب ناتل خانلری افتادم

Universal Emptiness said...

اره ، مردن مثل الویس پریسلی خیلی بهتر از مردن مثل مایکل جکسونه.

یک مالیخولیایی said...

مرثا جان مرسی


شوالیه جان منم امیدوارم همیشه از زندگی ات لذت ببری


پمی جان،رفتم خوندمش.خیلی حال کردم.مخصوصا با این بیتش

گر در اوج فلكم باید مرد
عمر در گند به سر نتوان برد

مهدی said...

ولی می‌گن لامصب وقتی پیر می‌شی تازه دلبسته تر هستی

Unknown said...

نظر این بالایی را بگیر اضافه کن زندگی را می خواهی مرگ به سراغت می آید و مرگ را که می خواهی زندگی دست از سر کچلت بر نمی دارد. حیف که دفترم پیشم نیست وگرنه یک قسمتی بود در یک رمانی که پارسال نوشتم که گفتگوی یه پیرزن با مرگ بود ... اگه بود برات می نوشتمش